English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7237 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
examinee U امتحان شونده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
self reacting U بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
precipitated U غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitating U غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitate U غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitates U غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
inspection U امتحان
tries U امتحان
quizzes U امتحان
examinations U امتحان ها
tests U امتحان ها
trials U امتحان ها
quiz U امتحان
checking U امتحان
assay U امتحان
examination U امتحان
quiz [American] U امتحان
test U امتحان
checks U امتحان
tentatively U من باب امتحان
checked U امتحان
check U امتحان
trial U امتحان
assays U امتحان
tests U امتحان
try U امتحان
test U امتحان
tested U امتحان
trials U امتحان
examination U امتحان
trial U امتحان
examinations U امتحان
examines U امتحان کردن
to give an examination U امتحان کردن
experiments U امتحان عمل
experimenting U امتحان عمل
to take an examination U امتحان دادن
tripos U امتحان حساب
unsight U امتحان نکرده
preliminary U امتحان مقدماتی
examiner U امتحان کننده
examiners U امتحان کننده
experiment U امتحان عمل
experimented U امتحان عمل
examined U امتحان کردن
examinations U امتحان ازمایش
temptation U ازمایش امتحان
temptations U ازمایش امتحان
crucible U امتحان سخت
crucibles U امتحان سخت
examination U امتحان ازمایش
vivas voce U امتحان شفاهی
tries U امتحان کردن
try U امتحان کردن
examining U امتحان کردن
examine U امتحان کردن
preliminaries U امتحان مقدماتی
To flunk a course . To fail an exam. U در امتحان رد شدن
unverified <adj.> U امتحان نشده
tested U امتحان کردن
tested U امتحان محک
tests U امتحان کردن
pretest U امتحان مقدماتی
tests U امتحان محک
test U امتحان محک
bar examination U امتحان وکالت
essay examination U امتحان انشایی
examinable U قابل امتحان
examination anxiety U اضطراب امتحان
test anxiety U اضطراب امتحان
examinee U امتحان دهنده
trial U ازمایش امتحان
trial U امتحان کردن
trials U ازمایش امتحان
trials U امتحان کردن
test U امتحان کردن
probational U ازمایش امتحان
to bring to the proof U امتحان کردن
untested <adj.> U امتحان نشده
uninspected <adj.> U امتحان نشده
unexamined <adj.> U امتحان نشده
unevaluated <adj.> U امتحان نشده
unchecked <adj.> U امتحان نشده
unaudited <adj.> U امتحان نشده
qualifying examination U امتحان صلاحیت
assays U امتحان عیارگری
to make a trial of U امتحان کردن
probation U ازمایش امتحان
assay U امتحان عیارگری
put to test U امتحان کردن
proctor U نافر امتحان
check lock U ساعت امتحان کننده
viva voce U شفاها امتحان شفاهی
hold water U از امتحان درست درامدن
to buy on trial U بشرط امتحان خریدن
midyear U امتحان نیمه سال
try on <idiom> U امتحان کردن لباس
testable U امتحان پذیر ازمایشی
try (something) out <idiom> U امتحان کردن(چیزی)
reexamine U دوباره امتحان کردن
to give an examination U صورت امتحان دادن
to do a test U امتحان کتبی نوشتن
test U ازمایش کردن امتحان
check U امتحان کردن بازرسی
tested U ازمایش کردن امتحان
checks U امتحان کردن بازرسی
to write an exam U امتحان کتبی نوشتن
tests U ازمایش کردن امتحان
checked U امتحان کردن بازرسی
I'd like to try ... من میخواهم ... را امتحان کنم.
invigilate U در امتحان نظارت کردن
invigilated U در امتحان نظارت کردن
invigilates U در امتحان نظارت کردن
invigilating U در امتحان نظارت کردن
palpate U لمس کردن امتحان نمودن
gre U امتحان ورودی بعد از لیسانس
to get a pass in physics U در امتحان فیزیک قبول شدن
to put to proof U امتحان کردن محک زدن
To purchase on approval . U بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
graduate record examination U امتحان ورودی بعد ازلیسانس
pretest U امتحان مقدماتی بعمل اوردن
To pass the exam on the first try. U یک ضرب در امتحان قبول شدن
matriculation U امتحان ورودی دانشگاه کنکور
to try something on U چیزی را برای امتحان پوشیدن
acid test U وسیلهء ازمایش امتحان با اسید
to check out something U چیزی را بررسی یا امتحان کردن
The exam was too easy for words . U امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
ordeal U امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
To mark the examination papers . U ورقه های امتحان رانمره دادن
shibboleths U امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
cramming U خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed U خودرا برای امتحان اماده کردن
test paper U کاغذ مخصوص ازمایش ورقه امتحان
ordeals U امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
cram U خودرا برای امتحان اماده کردن
placements U تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
placement U تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
shibboleth U امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
to try on U برای امتحان پوشیدن بطورازمایش اغازکردن
urinoscopy U پیشاب بینی امتحان ادرار فسر
How many students passed the exam? U چند نفر در امتحان قبول شدند؟
crams U خودرا برای امتحان اماده کردن
to try something completely new <idiom> U چیزی [روشی ] کاملا متفاوت امتحان کردن
greats U امتحان نهایی دردانشگاه برای گرفتن درجه
great go U امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
He feels shame at failing in his exam . U ازاینگه در امتحان مردود شده خجالت می کشد
he went out in the poll U امتحان دانشگاه را گذراندولی امتیاز ویژهای نگرفت
high test U امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
scores U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scored U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
score U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
folding U تا شونده
diminishing U کم شونده
step down U کم شونده
squashy U له شونده
vimineous U خم شونده
deliquescent U اب شونده
deteriorative U بدتر شونده
ingoing U داخل شونده
ingoing U وارد شونده
gelable U ژلاتینی شونده
dilatant U گشاد شونده
increscent U زیاد شونده
hardenable U سخت شونده
deviator U منحرف شونده
inbound U وارد شونده
illative U منتج شونده
gray U سفید شونده
displaceable U جابجا شونده
evanescent U محو شونده
excurrent U جاری شونده
revulsive U جابجا شونده
fill in U جانشین شونده
fly table U میز تا شونده
foldaway U کوچک شونده
frondescent U برگ شونده
fusible U ذوب شونده
gelable U دلمه شونده
eruptional U منفجر شونده
erubescent U سرخ شونده
introgresseive U داخل شونده
emissive U خارج شونده
emanative U صادر شونده
ingravescent U سخت تر شونده
stretchy U گشاد شونده
rubescent U قرمز شونده
rigescent U سخت شونده
rigescent U سفت شونده
retractive U جمع شونده
restrainer U مانع شونده
remittent U سبک شونده
redintegrate U تجدید شونده
recreant U تسلیم شونده
seceder U منتزع شونده
seconder U دوم شونده
simultaneous with each other U با هم واقع شونده
stretchiest U گشاد شونده
stretchier U گشاد شونده
virescent U سبز شونده
tilting board U صفحه کج شونده
tensive U وخیم شونده
Recent search history Forum search
1chand sabaei is correct or chand sabahi
1glamorous
1شما چه زمان به مکتب میرید.
1 جمله بسازید . BROOM ---MOON----NOODLE ببخشید با کلمات
0تعریف کتب ضلاله
0چندکتابی که مصداق کتب ضلاله هستندنام ببرید؟
1فرایند اتاق سربی را شرح دهید
1smockfree
0عدد الکترووالانس
0خطوط ایزواستاتیک
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com